مادر یکی از شهدای معظم نقل می کرد : من چهار فرزند دارم سه دختر و یک پسر . هنگامی که پسرم برای دفاع از آرمان های انقلاب قصد رفتن به جبهه را داشت با مخالفتی نکردم . باراولی که از جبهه به خانه بازگشت یکی از پاهیش را از دست داده بود ، اما باز هم به جبهه بازگشت بار دوم که بازگشت یکی از دست هایش را از دست داده بود ، برای بار سوم که می خواست به جبهه بازگردد با او مخالفت کردم و چون ماه مبارک رمضان بود به او گفتم من در نبود تو نمی توانم روزه بگیرم و در حالی که بلند گریه می کردم و از خواهش می کردم به جبهه نرود ، آرام در گوش من گفت : مادر جان اگر می خواهی چادر روی سر خواهرانم بماند بگذار بروم . پسر رفت و دیگر به خانه باز نگشت .
هدفم از نقل این خاطره این بود که به تمام خواهران مسلمانم بگویم که برای پایمال نشدن خون جوانانی که از تمام هستی خود برای حفظ حجاب و دفاع از ناموس و مملکت خود گذشتند ، شما نیز به پاس قدردانی از جانفشانی آن ها حجابتان را حفظ کنید .
نظرات شما عزیزان: